من محسن محمدی هستم، فرزند خلیفه مسعود و رابعە، متولد ۹ تیرماه ۱۳۶۹. اهل دیواندره بودم و به کار دکوراسیون چوبی مشغول بودم. روز ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، در جریان اعتراضات شهر دیواندره، هدف گلوله جنگی کلاشینکف نیروهای سرکوبگر قرار گرفتم. گلولهای به ناحیه کبدم اصابت کرد و در کوچه سپاه زخمی شدم.
از ساعت ۱۱ صبح تا ۵ عصر در بیمارستان دیواندره بستری بودم، اما در این مدت، بهجز اهدای خون، هیچ اقدام پزشکی برای نجاتم انجام نشد. ساعت ۵ عصر، جانم را از دست دادم، اما به خانوادهام اعلام کردند که زندهام و به سنندج منتقل شدهام. در مسیر انتقال، نیروهای اداره اطلاعات در آمبولانس حضور داشتند و حتی اجازه ندادند یک پزشک همراه من باشد. وقتی خانوادهام به بیمارستان سنندج رسیدند، به آنها خبر دادند که من جان باختهام و پیکرم به بهشت محمدی منتقل شده است.
دو روز پس از جانباختنم، نهادهای امنیتی به پدرم پیشنهاد ثبت نام من در بنیاد شهید را دادند و گفتند حاضرند سه برابر آنچه در نظر داریم، پرداخت کنند. اما خانوادهام این پیشنهاد را رد کردند و خواستار معرفی قاتل من شدند. مدتی بعد، قوه قضائیه تلاش کرد احزاب کرد اپوزیسیون را عامل جانباختن من معرفی کند، اما حقیقت برای خانوادهام و مردم روشن بود.
من کشته شدم، اما صدایم خاموش نشد. یاد من و هزاران معترض دیگر که برای آزادی و عدالت ایستادیم، در دل مردمانمان زنده خواهد ماند. من رفتم، اما آرزوهایم برای آزادی هنوز باقی است.