مجید

طوس پرور

زاده

۵ فروردین ماه ۱۳۷۴

درگذشت

۲ بهمن ماه ۱۴۰۱

من #مجید_طوس_پرور هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲ بهمن ماه ۱۴۰۱. بیست و هفت سالم بود، متولد ۵ فروردین ماه ۱۳۷۴. فرزند احمد و سوسن، سه برادر بنامهای حمید، وحید و علیرضا و یه خواهر بنام یگانه داشتم که خیلی با هم جور بودیم. فرزند آخر خانواده بودم، پدرم چند سال پیش فوت شده بود، بعد از فوتش من دلگرمی مادرم و خواهرم بودم. اهل و ساکن اسلامشهر در استان تهران بودم و تو شهرک امام حسین زندگی میکردم. دیپلم‌ حسابداری و کارمند بانک ملی بودم، توی یه مغازه لباس فروشی هم کار میکردم. اصولا آدم دلسوزی بودم و دوست داشتم به همه کمک کنم. برای افراد مسن احترام زیادی قایل بودم و به همین خاطر تو خانه سالمندان داوطلبانه کمک میکردم. فوتبالیست و ورزشکار تو رشته کونگ فو بودم و مربیگری نوجوونا رو‌ به عهده داشتم. همیشه به خودم میرسیدم و اهل مهمونیهای خانوادگی و بزن و برقص بودم و پر از شور و شوق زندگی. با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی منم در کنار هموطنام از همون اول حضور فعالی تو خیابون داشتم. شب ۱۴ آذر ماه ۱۴۰۱ بود، اونشب بنر خامنه ای رو توی خیابون آتش زدم ولی متاسفانه شناسایی شدم و یکی از آشناهای نارفیق نامردی کرد و منو به مزدورای حکومت لو داد و فروخت. وقتی اینو فهمیدم به مدت دو ماه رفتم خونه دوستم تو شهرستان و پنهان شدم ولی مامورای امنیتی ۲ بهمن ماه ۱۴۰۱ ساعت چهار و نیم بعد از ظهر به خانوادم زنگ زدن و گفتن ما میدونیم مجید کجاست تلفناش شنود میشه! خانوادم با نگرانی سعی کردن باهام تماس بگیرن، به خواهرم گفتم نیم ساعت دیگه بهت زنگ میزنم ولی مزدورا مجالم ندادن و دیگه نتونستم بهش زنگ بزنم…مامورای امنیتی منو دستگیر و وحشیانه شکنجه کردن. مزدورا دوباره همون شب ساعت هشت به خانوادم زنگ زدن و گفتن که من توی جاده احمد آباد تصادف کردم و انتقالم دادن به اورژانس بیمارستان! خواهرم سریع خودشو رسوند بیمارستان، به مادرم نمیخواست بگه که نگران نشه همش امیدوار بود من چیزیم نشده باشه، وقتی رسید دید هنوز بدنم گرمه و چشمام باز و دستگاه تنفسی که بهم وصل بود بالا و پایین میرفت. خواهرم جیغ میزد و التماس میکرد میگفت مجید زنده هست به دادش برسین ولی لباس شخصیا اومدن بردنش بیرون و بعد از ده دقیقه گفتن مجید جونشو از دست داده! بعد بهش گفتن به شکم و پاش فشار نیار چون آسیب دیده خونریزی میده بخاطر تتوهاش !! اخه من روی پام عکس علی کریمی که برام اسطوره فوتبال بود رو تتو کرده بودم. تحت شکنجه که بودم جای تتو رو آسیب شدیدی زده بودن. بعدم سریع جنازمو کفن کردن و گذاشتن تو کاور و بردن سردخونه. خواهرم التماس میکرد میگفت نبرینش بذارین مادرم و برادرام برسن، بخدا مجید زنده هست! ولی من رفته بودم… یگانه پرسید: مجید سالمه با چی تصادف کرده؟ مامورا گفتن نه تصادف نکرده خودکشی کرده!!! عاقبت مامورای امنیتی جنازمو با تهدید و فشار زیاد تحویل خانوادم دادن به شرط اینکه در مورد قتل من اطلاع رسانی انجام نشه و مراسم هم برگزار نکنن. پزشکی قانونی توی گواهی فوت علت م ر گ رو «نامعلوم» نوشت! پیکر بیجون من فردای همون روز در تاریخ ۳ بهمن ۱۴۰۱ در آرامستان دارالسلام اسلام شهر قطعه ۱۵ ردیف ۹ شماره ۶ مظلومانه به خاک سپرده شد… مراسم سوم و هفتم هم در تاریخ ۶ بهمن ماه ۱۴۰۱ در مسجد حضرت رقیه تو شهرک امام حسین برگزار شد. دو ماه بعد در روز تولدم خانوادم و دوستام بر سر مزارم برام جشن گرفتن و شمع تولد ۲۸ سالگیمو به جای من با اشک و آه فوت کردن…. هموطن من در زندگیم یاد گرفته بودم که قوی باشم، همیشه به همه میگفتم: موفقیت تصادفی نیست بلکه یه انتخابه، انتخاب کن و براش تلاش کن، در مسیری قدم بردار که برای خانوادت افتخار، برای دشمنات حسادت و برای خودت حس خوب داشته باشه، و من توی همون مسیر قدم برداشتم و افتخار کردم که در راه آزادی جان دادم. قبل از کشته شدنم تو اینستاگرامم نوشته بودم « یه روز خوب میاد ولی من شب قبلش مُردم…» من ناجوانمردانه زیر شکنجه کشته شدم ولی امیدوارم بزودی شما هموطنام اون روز خوب رو ببینین، روزی که پیروز شدین از منم یاد کنین که با آرزوهام به ابدیت پیوستم…💔 #مهسا_امینی #علیه_فراموشی

به اشتراک بگزارید

اطلاعات ارائه‌شده در این صفحه ممکن است هنوز به‌طور کامل راستی‌آزمایی یا تأیید رسمی نشده باشد. ما در تلاشیم تا با حساسیت و دقت، داده‌ها را بررسی و تکمیل کنیم. در صورت مشاهده‌ی هرگونه خطا یا اگر اطلاعات موثقی در اختیار دارید، لطفاً با ما تماس بگیرید