من حنانه کیا هستم، دختری ۲۲ ساله از نوشهر، با آرزوهایی بزرگ برای زندگی. روز چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، وقتی از دندانپزشکی به خانه بازمیگشتم، در خیابان ستارخان و نزدیکی میدان آزادی، با گلوله نیروهای امنیتی که به سوی معترضان شلیک میکردند، هدف قرار گرفتم. گلولهای به پهلویم اصابت کرد و زندگیام به پایان رسید.
پیش از کشته شدنم، نامزد کرده بودم و در میان دوستان و نزدیکانم، بهخاطر آرزوها و شادابیام، به من لقب «عروس ایران» دادند. من آرزو داشتم دندانپزشک شوم و برای تحصیل در رشته دندانپزشکی در کانادا اقدام کرده بودم. حتی پذیرش دانشگاه را نیز گرفته بودم، اما دیگر فرصتی برای تحقق این رؤیاها نداشتم.
مرگ من، مانند بسیاری دیگر از جوانان این سرزمین، یادآور ظلم و سرکوبی است که علیه صدای آزادیخواهی روا داشته شد. اما یاد و نامم در دل مردمی که برای آیندهای بهتر مبارزه میکنند، زنده خواهد ماند. من رفتم، اما آرزوهایم و صدای اعتراضم همچنان در میان مردم طنینانداز است.