من حدیث نجفی هستم، متولد ۱۵ دی ۱۳۷۸، فرزند چهارم خانوادهای در مهرشهر کرج. سه خواهر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خود داشتم. دیپلم طراحی دوخت داشتم و در رستورانی واقع در بلوار ارم مهرشهر کار میکردم. زندگی سادهای داشتم، اما رویای بزرگی برای آزادی و برابری در دل داشتم.
شب چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، حوالی ساعت ۲۰، در بلوار ارم مهرشهر، وقتی صدای اعتراضات بلند بود، هدف گلولههای ساچمهای نیروهای امنیتی قرار گرفتم. ساچمهها به صورتم، گردنم و قفسه سینهام اصابت کردند و از شدت جراحات جان باختم. خانوادهام را تحت فشار قرار دادند تا علت مرگم را “طبیعی” اعلام کنند، اما حقیقت چیزی نبود که بتوان آن را پنهان کرد.
پیکرم را شبانه به خاک سپردند، اما مرگ من، مثل زندگیام، خاموش نماند. صدای من، همانند صدای مهسا امینی، در سراسر جهان شنیده شد و نامم به نمادی از قدرتمندی زنان و اعتراضات علیه ظلم و نابرابری تبدیل شد.
من رفتم، اما روحم در میان زنانی که برای حقوقشان ایستادهاند و مردمی که برای آزادی میجنگند، زنده است. یاد من، حدیث نجفی، نشانهای از مقاومت و امید است، برای روزی که عدالت و برابری در این سرزمین برقرار شود.