افشین

آشام

زاده

۱۰ بهمن ماه ۱۳۶۹

درگذشت

۴ آبان ماه ۱۴۰۱

من #افشین_آشام هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۴ آبان ماه ۱۴۰۱. سی و دو سالم‌ بود، متولد ۱۰ بهمن ماه ۱۳۶۹. فرزند فرمان بودم و سه برادر به نامهای مسعود، رسول و بابک داشتم. اهل روستای «سرخک سنجابی» از توابع اسلام آباد غرب و ساکن قصر شیرین از توابع کرمانشاه بودم. من و خانوادم سال ۸۵ به قصر شیرین مهاجرت کرده بودیم. من کُرد و از پیروان آیین یارسان بودم. ما تو محله پالی آباد زند‌گی میکردیم. این محله جزو محلات زاغه نشین قصر شیرینه، شهر قصر شیرین به تمام معنا محروم مونده ولی پالی آباد و بلوکیهای امیدوار و بلوکیهای قصر جدید از محرومترین محله های این شهر هستن و متشکل از پیروان یارسان. فوق دیپلم کشاورزی از دانشگاه ساری بودم و شغلم کشاورزی بود. توی گرمای تابستون قصر شیرین دایم مشغول کار توی مزرعه بودم و تلاش میکردم کمک خرج خانوادم باشم. زمینی از خودم نداشتم ولی با یکی از دوستام چند هکتار زمین اجاره کرده بودیم و حسابی کار میکردیم. قبلا چند سال توی شرکت اجتهاد کار کرده بودم تا تونستم یه پراید بخرم اما توی بورس از دست دادم. همه جور تلاشی میکردم که زندگیمون بگذره. اصولا تو زندگیم آدم مثبتی بودم و بدی هیچ کسی رو نمیخواستم. با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی و پیوستن مردم غیور قصر شیرین به اعتراضات، منم که از وضع موجود خیلی شاکی بودم از همون اول شروع کردم به همراهی و توی اینستاگرام دایم پست و استوری میذاشتم. چند ماه بود که با دوستم ذرت کاشت بودیم و شب و روز کار میکردیم. عصر که میشد یه سر میومدم خونه شام رو که مادرم آماده کرده بود برمیداشتم و به مزرعه برمیگشتم. روز ۴ آبان ۱۴۰۱ مصادف با چهلم کشته شدن ژینا بود، به مادرم زنگ زدم و گفتم شام رو آماده کنم و راه افتادم از مزرعه به طرف شهر، به میدون بان افشار که رسیدم دیدم تظاهراته، منم تصمیممو گرفتم و رفتم بین مردم و شروع کردم به شعار دادن. ساعت هفت و نیم پدرم زنگ زد و گفت بیا خونه ولی من نرفتم چون میخواستم در کنار هموطنای معترضم باشم. ساعت هشت دوباره پدرم زنگ زد ولی من جواب ندادم چون توی اون فاصله مزدورا تیری به سرم شلیک کرده بودن و بعد با تفنگ ساچمه ای بدنمو سوراخ سوراخ کرده بودن، من همون موقع جان باخته بودم…. بعد از کشته شدنم مزدورای امنیتی جنازمو دزدیدن و به سپاه نبی اکرم کرمانشاه منتقل کردن و تا دو روز به خانوادم تحویل ندادن. در نهایت با تهدید و فشار به خانوادم در ازای اینکه اجازه ندارن منو توی قصر شیرین خاک کنن جنازه رو تحویل دادن. پیکر بیجون من در تاریخ ۶ آبان ۱۴۰۱ در زادگاهم روستای سرخک سنجابی مظلومانه به خاک سپرده شد…. مراسم هفتم در تاریخ ۱۲ آبان ۱۴۰۱ با حضور گسترده مردم بر سر مزارم برگزار شد. مراسم چهلم هم در تاریخ ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۱ در روستامون برپا شد. هموطن، من چند روز قبل از کشته شدنم به دوستم گفتم همین روزا ما دو تا رو تو میدون بان افشار دار بزنن و نماد آزادی قصد شیرین بشیم! و درست توی همون میدون جان باختم…حکومت جنایتکار ناجوانمردانه منو به قتل رسوند فقط به جرم اعتراض! من دین خودمو به وطنم ادا کردم و در راه آزادی عزیزترین داراییمو که جونم بود فدا کردم، تو هم برای آزادی خودت و هموطنات مبارزه کن و کار نیمه تمام من و جانباخته های دیگه رو به ثمر برسون، پیروزی دور نیست براش بجنگ، روزی که به دستش آوردی از منم یاد کن….💔 #مهسا_امینی #علیه_فراموشی

به اشتراک بگزارید

اطلاعات ارائه‌شده در این صفحه ممکن است هنوز به‌طور کامل راستی‌آزمایی یا تأیید رسمی نشده باشد. ما در تلاشیم تا با حساسیت و دقت، داده‌ها را بررسی و تکمیل کنیم. در صورت مشاهده‌ی هرگونه خطا یا اگر اطلاعات موثقی در اختیار دارید، لطفاً با ما تماس بگیرید