من #سمانه_نیکنام هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۱. سی و شش سالم بود، متولد؟. اصالتا لر از ایل ممسنی در استان فارس و ساکن شیراز. متأهل بودم و دو دختر ۱۶ و ۹ ساله داشتم بنامهای ماهک و مهتاب. من فرزند سومم رو حامله بودم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، منم در کنار هموطنام تو شیراز به خیابون رفتم تا اعتراض خودمو فریاد بزنم. روز ۲۵ آبان با بقیه معترضا تو خیابون معالی آباد شیراز بودیم که مزدورای سرکوبگر به طرف مردم با گلوله های جنگی تیراندازی میکردن، ناگهان منو هدف گلوله قرار دادن و شلیک کردن…من غرق در خون شدم، به زمین افتادم و از دنیا رفتم… بعدش مامورا نمیذاشتن کسی به جنازم نزدیک بشه، اونا جسم بیجون منو با خودشون بردن. فردای اونروز به خانوادم اطلاع دادن که برای تحویل جنازه به پزشکی قانونی برن. وقتی اونا رفتن ��هشون گفتن من بر اثر سقط جنین از بین رفتم!! و اینو در گواهی فوتم هم درج کردن. موقع تحویل جنازه خانوادم متوجه شدن جای هر دو چشم من خالیه و هردوتاش تخلیه شده، به اونا گفتن سمانه خودش چشمامو اهدا کرده!! و بعد نامه ای تشکر آمیز از طرف بانک چشم به خانوادم داده شد. در واقع مزدورا بعد از دزدیدن پیکر بیجون من چشمامو درآورده بودن و کسی نمیدونه باهاش چکار کردن….
هموطن من یکی از جانباخته های گمنامم که در موردم اطلاعات بیشتری در دسترس نیست. من با دو فرزند و جنینی در شکم برای آزادی تو و خودم جنگیدم، من رفتم ولی تو هنوز هستی و میتونی راهمو ادامه بدی، اسممو به خاطر بسپار و روز آزادی ایران از منم یاد کن…💔 #مهسا_امینی #علیه_فراموشی
اطلاعات ارائهشده در این صفحه ممکن است هنوز بهطور کامل راستیآزمایی یا تأیید رسمی نشده باشد. ما در تلاشیم تا با حساسیت و دقت، دادهها را بررسی و تکمیل کنیم. در صورت مشاهدهی هرگونه خطا یا اگر اطلاعات موثقی در اختیار دارید، لطفاً با ما تماس بگیرید