من #مسلم_هوشنگی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۱. سی و چهار سالم بود، متولد ۱ شهریور ۱۳۶۷. فرزند ارجمند حسین. اصالتا ترک ایل قشقایی و ساکن سمیرم در استان اصفهان و مجرد بودم. شغلم کارگری ساده بود، من بخاطر شرایط مالی بد خانوادم مجبور شده بودم وقتی ۱۵ سالم بود ترک تحصیل کنم و شروع به کارگری کنم.
بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی و شروع اعتراضات سراسری، سمیرم هم به اعتراضات پیوست و همشهریای غیورم به خیابونا رفتن و فریاد آزادیخواهی سر دادن. روز ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۱ بود، اونروز بعد از ظهر من خسته و خرد از سر کار برمیگشتم که دیدم خیابونا شلوغه و تظاهرات شروع شده. رفتم قاطی جمعیت و در صف جلو شعار ضد حکومتی سر میدادم. نیروهای سرکوبگر به طرف مردم حمله ور شدن و شروع کردن به تیراندازی با گلوله های جنگی به مردم بی دفاع، ناگهان گلوله ای با شلیک مستقیم یکی از مزدورا به سر من اصابت کرد و نقش بر زمین شدم و جان باختم….
به جز من دو جوان دیگه هم کشته شدن بنامهای #علی_عباسی و #مراد_بهرامیان که جلوی چشم دخترش کشتنش…
بعد از کشته شدن ما سه نفر وقتی خانواده هامون مطلع شدن به همراه همشهریامون رفتن جلوی بیمارستان و دو روز اونجا موندن تا اجازه ندن نیروهای امنیتی جنازمونو به اصفهان منتقل کنن.
نهایتا خانوادم جنازمو تحویل گرفتن و پیکر بیجون من در تاریخ ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۱ در جاده حنا، بهشت رضای سمیرم مظلومانه به خاک سپرده شد….مراسم با نوای غم انگیز ساز و نقاره قشقایی برگزار شد…قشقاییها وقتی جوان ناکامی رو از دست میدن تو مراسم خاکسپاریش نقاره زنی میکنن که این آیین به نوعی اعلان جنگ هم بشمار میره.
مراسم چهلم هم در تاریخ ۱ دیماه ۱۴۰۱ بر سر مزارم برگزار شد و مردم غیور سمیرم برام سنگ تموم گذاشتن و با وجود جو امنیتی شدید حضور داشتن و شعارهای انقلابی سر دادن.
هفتم دیماه ۱۴۰۱ هم مردم غیور سمیرم به یاد من و علی عباسی و مراد بهرامیان جمع شدن و بادکنک فرستادن هوا تا اعلام کنن راه ما رو ادامه میدن و هم برای خانواده هامون دلگرمی باشن و بگن ما نمیذاریم خون جوونامون پایمال بشه. حدود ۶ هزار بادکنک با نام ما سه نفر به آسمون فرستاده شد….
خواهر داغدارم روز جهانی کارگر در استوری اینستاگرامش نوشت:
«روز جهانی کارگر یعنی اینکه هنوز خستگی کار تو تنت بود و رفتی….»
و برادرم برام نوشت:
«من کوه میشوم پشت برادرم
خون برادرم غم های مادرم
دلتنگی پدر، این ارمغان توست
شلیک نیمه شب از پشت صد نقاب اعدام نوجوان، اینها مرام توست
دستم به آسمان، دستت به ماشه بود من داد میزدم تو تیر میزدی
من خون مسلمم، خون علی، مراد
من مشت میشوم، مشت برادرم
در اولین سالگرد کشته شدن من، خواهرم از طرف اطلاعات احضار و تهدید شد که در صورت برگزاری مراسم سالگرد دستگیر میشه!! مجبورش کردن تا دو روز از سمیرم خارج بشه و بهش گفتن کسی حق نداره سر خاک بیاد!
هموطن من یه کارگر زحمتکشی بودم که هرگز به کسی بدی نکردم و برای حق یه زندگی معمولی که سالهای سال ازش بی نصیب بودم رفتم و مبارزه کردم که نصیبم گلوله شد… نذار خون من و هزاران جوون دیگه که با هزاران امید و آرزو برای آیندمون زیر خروارها خاک خوابیدیم پایمال بشه، ما برای این خاک و مردمش جان دادیم صدای ما باشین و فراموشمون نکنین، اسم منو هم بخاطر داشته باش تا روز آزادی وطن…
#علیه_فراموشی