من #سهی_اعتباری هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۴ دیماه ۱۴۰۱. فقط ۱۲ سالم بود، متولد ۱۹ خرداد ۱۳۸۹، فرزند عبدالرحمن و فاطمه، تک دختر بودم و دو برادر داشتم. اهل و ساکن روستای خلوص از توابع بخش کوخرد هرنگ شهرستان بستک در استان هرمزگان، دانش آموز بودم و پدرم کارمند بانک بود.
یکشنبه ۴ دی ماه ۱۴۰۱ بود. روزی که فرداش مراسم چهلم کیان پیر فلک قرار بود برگزار بشه. من به همراه مادرم و دو برادرم تو ماشین در مسیر بستک لاور میستان هرمزگان تو منطقه دهشیق در حال حرکت بودیم. رفته بودیم برای مراسم عقدکنانی که در پیش داشتیم خرید کنیم، در راه بازگشت حدود ساعت چهار و نیم بعد از ظهر بود که یه ماشین بدون پلاک پشت سرمون افتاد، برادر ۲۲ ساله من که رانندگی میکرد متوجه نشده بود که اون ماشین چراغ زده برای ایست، ناگهان بی دلیل شروع کردن به تیراندازی، گلوله ها به لاستیکهای ماشین برخورد کرد، ماشین متوقف شد! برادرم نگران از ماشین پیاده شد ببینه موضوع چیه ولی اون جنایتکارا ادامه دادن به تیراندازی، گلوله ای به پلاک ماشین برخورد کرد و از اون رد شد و به بدن من اصابت کرد! غرق در خون افتادم…
خانوادم شیون کنان منو رسوندن بیمارستان بستک، اون مامورای مزدور هم باهاشون رفتن، ولی بدن نحیف من تاب نیاورد و توی بیمارستان اعلام کردن که از بین رفتم، همه جا غرق در خون شده بود، من با لبخند همیشگی آروم چشمامو بسته بودم و آسمانی شدم…پدرم کهخودشو رسونده بود بیمارستان فریاد میزد آخ تک دخترم رفت، آخ از این غم، آخ از این شب…
مامورا تا متوجه شدن من کشته شدم فرار کردن! ولی مردم شاهد بودن و ضارب شناسایی شد. قاتل من فرمانده نیروی انتظامی منطقه جناح بستک «ابراهیم بکروی» اهل سیاهکل استان گیلان بود!! بعد مشخص شد که این فرد سابقه خشونت زیادی تو سالهای خدمتش داشته.
پیکر بیجون من مظلومانه در زادگاهم به خاک سپرده شد…
بعد از کشته شدنم جانشین فرمانده نیروی انتظامی با دروغ و بیشرمی گفت که ما نگران انعکاس خبر کشته شدن در رسانه های خارجی هستیم!! اون اعلام کرد که ما یه خبر از قاچاق محموله مواد مخدر داشتیم به همین دلیل مامورا رو اعزام کرده بودیم به منطقه تا قاچاقچیها رو دستگیر کنن!!!
ولی در واقع اون منطقه اهل سنت براشون مثل منطقه جنگی حساب میشد و با خشونت زیاد با مردم برخورد میکردن. نیروی انتظامی اونجا سابقه زورگیری داشت، معمولا کسانی که از خرید از کشورهای حاشیه خلیج فارس برمیگشتن رو با ماشینای بدون پلاک تعقیب و خفت میکردن و مجبورشون میکردن رشوه بدن!!!
پدرم در مورد قتل من شکایتی ثبت کرد، بعدا اعلام کردن ضارب بازداشت شده!
هموطن، مامورای جنایتکار منو به ناحق کشتن و فقط نگران بازتاب خبر جنایتشون بودن! من قرار بود پنج ماه دیگه شمع تولد ۱۳ سالگیمو فوت کنم و وارد دوران نوجوانیم بشم که حکومت ضحاک نذاشت. هیچی از زندگی ندیدم و با آرزوهام دفن شدم. در برابر اینهمه ظلم سکوت نکن، وقتی دشمن رو از وطنمون بیرون کردی به یاد منم باش…💔
#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی