من #محسن_مالمیر هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ شهریور ماه ۱۴۰۱. بیست و شش سالم بود. اهل چالوس و ساکن نوشهر در استان مازندران بودم. به تازگی علاقمند به بدنسازی شده بودم و حسابی تمرین میکردم، آرزوم این بود که یه روز تو مسابقات بدنسازی شرکت کنم.
وقتی اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱ شروع شد منم تصمیم خودمو گرفتم و در کنار هموطنام به خیابون رفتم و فریاد آزادیخواهی سر دادم. شب ۳۰ شهریور با تعدادی از معترضا توی نوشهر رفتیم به سمت شهرداری و اونجا تجمع کردیم. وقتی سرکوبگرا به طرفمون حمله ور شدن با دستای خالی باهاشون درگیر شدیم و فراریشون دادیم. ولی از اونجایی که کلانتری ۱۱ به ساختمون شهرداری مشرف بود مزدورای حکومتی چراغای کلانتری رو خاموش کردن که ما رو بهتر ببینن و ناگهان شروع کردن به تیراندازی با گلوله های جنگی. عین میدون جنگ شده بود، چند تا از جوونا که جلوتر بودن همه گلوله خوردن و غرق در خون به زمین افتادن، من داشتم یکی از اونا رو روی زمین میکشیدم که به جای امنی ببرم ولی ناگهان هدف گلوله یکی از مامورا قرار گرفتم، گلوله به پهلوم درست کنار قلبم اصابت کرد، نقش بر زمین شدم و خون همه جا رو گرفت…
مردم منو به بیمارستان بهشتی نوشهر رسوندن، کادر بیمارستان سعی خودشونو کردن ولی خیلی دیر شده بود و من از دنیا رفته بودم….
کسانی که گلوله خورده بودن رو آورده بودن اونجا، زمین بیمارستان غرق در خون جوونای بیگناه شده بود، اونشب من، #حنانه_کیا و بیش از ده جوون دیگه رو جنایتکارای حکومتی تو نوشهر با گلوله به قتل رسوندن.
پیکر بیجون من شبانه در آرامستان اشکاردشت چالوس در جو شدید امنیتی مظلومانه به خاک سپرده شد…
مراسم چهلم روز پنج شنبه ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۱ بر سر مزارم برگزار شد، اونروز همشهریام فراخوان دادن که همه توی مراسم شرکت کنن.
مراسم سالگرد کشته شدنم هم در تاریخ ۱۸ شهریور ماه ۱۴۰۲ برپاشد.
هموطن، اونشب مردم آزادیخواه تو شهر آروم نوشهر با دست خالی تجمع مسالمت آمیزی راه انداختن، ولی مامورای رژیم اونا رو به گلوله بستن و چند نفرو کشتن، اینکار باعث خشم جوونا شد، اونا چند تا از ماشینای پلیس رو واژگون کردن و کیوسک پلیس رو به آتش کشیدن، این تنها راه دفاع مشروعشون در برابر نیروهای تا بن دندان مسلح رژیم بود. منم مثل بقیه جوونا برای تحقق رویای آزادی به خیابون رفتم ولی ناجوانمردانه کشته شدم…برای خون به ناحق ریخته شده ام، برای مادر داغدارم که بعد از رفتن من پنجاه سال پیرتر شد و برای آزادی وطنمون از دست جنایتکارا جلوی ظلم بایست و روزی که پیروز شدی به یاد منم باش که در گوشه ای از خاک وطن به ابدیت پیوستم…💔
#علیه_فراموشی