وحید

خانی

زاده

۱۳۷۴

درگذشت

۲۴ آبان ماه ۱۴۰۱

من #وحید_خانی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۴ آبان ماه ۱۴۰۱. بیست و هفت سالم بود، متولد ۱۳۷۴. اهل و ساکن شهرستان لنجان در استان اصفهان بودم. پدرم چند سال پیش فوت شده بود و من با مادر و دو خواهر و دو برادرم زندگی میکردم. با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه ۱۴۰۱، وقتی مردم مبارز اصفهان و شهرستانهای اطرافش به اعتراضات پیوستن منم که سالها از ظلم و فساد و تبعیض حکومت شاکی بودم در کنارشون به خیابون رفتم و فریاد آزادیخواهی سر دادم. روز ۲۴ آبان ماه بود، اونروز من برای پیوستن به تظاهرات به زرین شهر مرکز شهرستان لنجان رفتم. مامورای سرکوبگر وحشیانه با باتوم به تجمع ما حمله ور شدن و از گلوله های جنگی هم استفاده میکردن. ناگهان تو شلوغی منو گیر آوردن، ضربات باتوم بود که به سر و بدنم فرود میومد، مزدورا در آخر به تن زخمی و نیمه جون من گلوله ای شلیک کردن و من کف خیابون جان باختم…. بعد از کشته شدنم مامورا جنازه منو با خودشون بردن. از اونطرف خانوادم از برنگشتن من به خونه شدیدا نگران شده بودن، مامورا بهشون اطلاع دادن که کشته شدم و برای تحویل جنازه ام به پزشکی قانونی برن، وقتی اونجا مراجعه کردن حسابی تهدیدشون کردن و گفتن به شرطی جنازه رو میتونن تحویل بگیرن که به همه اعلام کنن من توی تصادف کشته شدم، خانوادم با غم و خشم مجبور به دادن تعهد شدن تا بتونن پیکر منو تحویل بگیرن. قتل من توسط حکومت جنایتکار با سانحه تصادف جعل شد… جسم بیجون من در زادگاهم مظلومانه به خاک سپرده شد… در تمام مدت خاکسپاری تعداد زیادی از مزدورای لباس شخصی حضور داشتن و خانوادمو کنترل میکردن که صحبتی با کسی در مورد نحوه کشته شدن من نکنن. فقط چند روز از قتل ناجوانمردانه من گذشته بود که مامورای جنایتکار برادر کوچکترمو بدون هیچ علتی و بیشتر برای ایجاد ترس خانوادم و فشار مضاعف برای خاموش نگه داشتن اونا بازداشت کردن. خانوادم با کلی پیگیری و پرداخت مبالغ زیاد تونستن برادرمو آزاد کنن. مامورا اونا رو تحت فشار زیادی گذاشتن که سکوت کنن و گفتن حق مصاحبه با هیچ رسانه ای ندارن ولی دوستام ساکت نشدن و کشته شدن منو اطلاع رسانی کردن تا خونم پایمال نشه. هموطن، من در راه آزادی قدم برداشتم و کشته شدم، جلوی ظلم ایستادم و نظاره گر نبودم، میخواستم وطنم جایی باشه که بتونم اونجا با خیالی راحت زندگیمو سر و سامون بدم ولی نذاشتن….من رفتم ولی تو هستی و هنوز میتونی به مبارزه ادامه بدی و دشمن رو سرنگون کنی، به قدرتت ایمان داشته باش و ناامید نشو، تو پیروز میشی شک نکن، روز جشن آزادی وطن از منم یاد کن که در کنارت نیستم تا از ته دل بخندم و شادی کنم، تو به جای منم شاد باش….💔 #علیه_فراموشی

به اشتراک بگزارید

اطلاعات ارائه‌شده در این صفحه ممکن است هنوز به‌طور کامل راستی‌آزمایی یا تأیید رسمی نشده باشد. ما در تلاشیم تا با حساسیت و دقت، داده‌ها را بررسی و تکمیل کنیم. در صورت مشاهده‌ی هرگونه خطا یا اگر اطلاعات موثقی در اختیار دارید، لطفاً با ما تماس بگیرید