حمیدرضا

نخبه زعیم

زاده

۲۳ آبان ماه ۱۳۶۵

درگذشت

۲۷ آبان ماه ۱۴۰۱

من #حمیدرضا_نخبه_زعیم هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۱. سی و شش سالم بود، متولد ۲۳ آبان ماه ۱۳۶۵. فرزند اردشیر و اهل و ساکن شهر هشتگرد در استان البرز بودم. پدرم سالها پیش فوت شده بود. سه خواهر و یه برادر بنام داود داشتم که ۷ سال از من بزرگتر بود. دیپلمه و شغلم آزاد بود و قرار بود بزودی کافه خودمو افتتاح کنم. عاشق حیوونا بودم و همیشه میرفتم خارج از شهر و برای سگها و گربه های بی سرپرست غذا میبردم. اصولا پسری مهربون و خوش اخلاق بودم و بین دوستام محبوبیت زیادی داشتم. ما سال ۱۳۹۹ برادرم داود رو تو حادثه انفجار گاز تو خونه اش از دست دادیم. بعد از فوت داود من و مادرم تنها بودیم و بیشتر وقتمون رو با هم میگذروندیم. اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در اواخر شهریور ماه شروع شد. من یکی دو بار توی تجمعات گوهردشت شرکت کردم. روز ۲۳ آبان ۱۴۰۱ وقتی بیرون بودم و داشتم به سمت خونمون میرفتم دیدم مزدورای حکومتی به یه جوون حمله ور شدن و شروع کردن به کتک زدنش و میخواستن ببرنش، خیلی ناراحت شدم، سریع رفتم جلو و باهاشون درگیر شدم و به اون جوون کمک کردم ‌و فراریش دادم. خودمم شروع کردم به دویدن، مامورا دنبالم کردن ولی هر جوری بود از دستشون فرار کردم. خودمو رسوندم خونه ولی خیلی آشفته بودم و برای مادرم تعریف کردم چه اتفاقی افتاده. چهار روز گذشت، روز جمعه ۲۷ آبان ماه بود که حدود ساعت ۲:۳۰، ۳ بعد از ظهر از خونه رفتم بیرون و دیگه هیچوقت برنگشتم… شب وقتی خونه برنگشتم مادرم خیلی نگران شد. خانوادم شروع کردن به جستجو، همه جا رو‌ به دنبالم گشتن ولی هیچ اثری از من پیدا نکردن تا اینکه دو روز بعد در تاریخ ۲۹ آبان ماه به خانوادم خبر دادن که من خودکشی کردم! این خبر یه دروغ محض بود، من پر از شور و شوق زندگی بودم و دلیلی برای خودکشی نداشتم. وقتی خانوادم به پزشکی قانونی مراجعه کردن جنازه منو در حالی دیدن که روی سرم آثار ضربه دیده میشد، پشت کمرم زخمی بود و یه پامو قطع کرده بودن… پزشکی قانونی علت م ر گ‌ رو تنبیه بدنی و ضرب و شتم و برخورد جسم سخت و تیز اعلام کرد. مامورای امنیتی خانوادمو تحت فشار گذاشتن که علت فوت منو خودکشی اعلام کنن وگرنه جنازمو بهشون تحویل نمیدن، گفتن من خودمو انداختم جلوی قطار و خودکشی کردم! درحالیکه همه میدونستن اگه زیر قطار رفته بودم هیچی ازم باقی نمی موند و شناسایی نمیشدم مگر با آزمایش دی ان ای. تهدیدشون کردن که اگه بعد سکوت نکنن نبش قبر میکنن و جنازه رو با خودشون میبرن! خانوادم مجبور به سکوت شدن تا بتونن جسدمو تحویل بگیرن، موبایلمم هیچوقت پیدا نشد… پیکر بیجون من در کنار مزار برادرم در هشتگرد، امامزاده جعفر مظلومانه به خاک سپرده شد… بعد از قتل وحشیانه من مادرم شکایت کرد و به مدت دو سال خیلی پیگیر پرونده ام بود، اون میگفت اگه میگین خودکشی کرده پس باید راننده لوکوموتیو مجازات بشه! ولی دادگاه همش سر گردونش میکرد و در نهایت شکایت به هیچ جا نرسید چون میخواستن نشون بدن که خودکشی بوده، این در حالی بود که خود دادگاه اعلام کرده بود مرگ مشکوک! هموطن، حکومت جنایتکار منو ربود و به طرز فجیعی به قتل رسوند، هیچکی نمیدونه منو کجا بردن و چه بلایی به سرم آوردن…نذار خونم پایمال بشه، سکوت نکن که خونهای بیشتری روی خاک وطنمون ریخته نشه. دست به دست هموطنات بده و این ظالمان رو از خاک کشورمون بیرون کن، پیروزی با ماست شک نکن و ناامید نشو، اسم من رو هم به خاطرت بسپار و روز آزادی به یادم باش💔 #علیه_فراموشی

به اشتراک بگزارید

اطلاعات ارائه‌شده در این صفحه ممکن است هنوز به‌طور کامل راستی‌آزمایی یا تأیید رسمی نشده باشد. ما در تلاشیم تا با حساسیت و دقت، داده‌ها را بررسی و تکمیل کنیم. در صورت مشاهده‌ی هرگونه خطا یا اگر اطلاعات موثقی در اختیار دارید، لطفاً با ما تماس بگیرید