ژینا (مهسا)

امینی

زاده

درگذشت

من ژینا هستم. مهسا امینی. در شناسنامه‌ام این‌طور نوشته‌اند، اما در خانه صدایم می‌کردند: ژینا — نامی که بوی کوه‌های کردستان می‌دهد، بوی خانه، بوی زندگی.

من اهل سقز بودم، شهری آرام با مردم نجیب، جایی که یاد گرفتم خجالت را با لبخند پنهان کنم و درد را با صبوری. خانواده‌ام را دوست داشتم. سفر به تهران برای ما ماجرای عجیبی نبود؛ فقط برای دیدن و درمان. اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم قدم زدن در خیابان‌های تهران، آخرین گام‌های زندگی‌ام باشند.

گفتند حجابت کافی نیست. بردندم. خانواده‌ام در راهروهای پلیس گشت ارشاد حیران ماندند. من هم حیران بودم، ترسیده، بی‌صدا. آن‌چه گذشت را شاید هیچ‌کس دقیق نداند، اما چیزی در آن اتاق تمام شد. زندگی‌ام. نفسم. فردای آن روز، دیگر بیدار نشدم.

اما داستانم آن‌جا تمام نشد. مرگ من، آتش خاموشی بود که دوباره شعله کشید. زنان و مردان در خیابان‌ها نامم را فریاد زدند. موهایشان را بریدند، مشت‌هایشان را بالا بردند، و گفتند: «زن، زندگی، آزادی.»

حالا دیگر فقط یک اسم نیستم. صدایم، فریاد تمام کسانی‌ست که سال‌ها خواستند دیده شوند. من مهسا هستم. یکی از میلیون‌ها. و حتی در خاموشی، هنوز زنده‌ام — در امید، در شجاعت، در آینده‌ای که هنوز می‌شود ساخت.

به اشتراک بگزارید

اطلاعات ارائه‌شده در این صفحه ممکن است هنوز به‌طور کامل راستی‌آزمایی یا تأیید رسمی نشده باشد. ما در تلاشیم تا با حساسیت و دقت، داده‌ها را بررسی و تکمیل کنیم. در صورت مشاهده‌ی هرگونه خطا یا اگر اطلاعات موثقی در اختیار دارید، لطفاً با ما تماس بگیرید