من حسین عبدپناه هستم، مردی ۷۰ ساله از سنندج، پدر سه دختر و یک پسر، و راننده بازنشسته اداره راه و ترابری. زندگیام ساده و پر از تلاش بود، اما روز ۲۹ آبان ۱۴۰۱، در جریان اعتراضات سراسری در شهرک بهاران سنندج، به شکلی وحشیانه به پایان رسید.
آن روز، نیروهای امنیتی به من حمله کردند. ضربات باتوم بر بدنم نشست و در نهایت، از فاصله نزدیک، گلولههای جنگی و ساچمهای به پشتم شلیک کردند. من در همانجا جان باختم. پیکر بیجانم را به بیمارستان منتقل کردند و پس از ۲۴ ساعت، در ساعت ۲۲:۳۰ شب، به خانوادهام تحویل دادند. اما حتی در مرگ نیز خانوادهام از فشار و تهدید نیروهای امنیتی در امان نبودند. آنها خواستند مراسم خاکسپاری من در سکوت کامل برگزار شود و خانوادهام را مجبور کردند پیکرم را در بهشت محمدی سنندج به خاک بسپارند.
نیروهای امنیتی به خانوادهام پیشنهاد ثبت نام من در بنیاد شهید و پرداخت پول برای مزارم را دادند، اما خانوادهام شجاعانه هر دو پیشنهاد را رد کردند. آنها نخواستند نام مرا به ناحق تغییر دهند و حقیقت کشته شدنم را پنهان کنند.
من رفتم، اما یادم زنده است. من تنها یک راننده بازنشسته بودم، اما ایستادنم در برابر ظلم، داستانی است که در دل مردمم باقی خواهد ماند. نام من، حسین عبدپناه، به نشانه مقاومت و ایستادگی، در میان مردمان سرزمینم جاودانه خواهد بود.