زانیار

ابوبکری

زاده

۲۵ بهمن ۱۳۷۹

درگذشت

۵ آبان ۱۴۰۱

من #زانیار_ابوبکری هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۵ آبان ۱۴۰۱. بیست و دو سالم بود، متولد ۲۵ بهمن ۱۳۷۹ ، فرزند عبداله و خدیجه بودم و اهل و ساکن مهاباد.  با دختری که خیلی دوستش داشتم بنام «دیمن» نامزد بودیم و قرار بود بزودی ازدواج کنیم.

من تا جایی که دستم میرسید به فقرا کمک میکردم و بچه ها را دوست داشتم و خوشرو بودم. دیپلم مکانیک داشتم و توی یه مکانیکی کار میکردم، با زحمت و تلاش مستقل شده بودم. سربازی رو فروردین ماه که تموم کردم رفتم نماکاری ساختمون رو هم یاد گرفتم و به اون کار هم مشغول شدم .

در جریان اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، روز مراسم خاکسپاری اسماعیل مولودی از جانباخته های مهاباد در ۵ آبان ۱۴۰۱، شروع بزرگ‌ترین اعتراضای مردم تو کردستان بود. اونروز نیروهای سرکوبگر با بیرحمی از سلاحهای جنگی استفاده میکردن ‌و اعتراضات به خشونت کشیده شد. من و برادر کوچکترم رفته بودیم سر کار، مادرم زنگ زد گفت شلوغه جایی نرید ما هم کارمون رو‌ تعطیل کردیم و برگشتیم خونه. کمی بعد از برگشتنمون خیابونا پر از دود و‌صدای تیراندازی شد. من‌ باوجود مخالفت مادرم دلم میخواست به خیابون برم. برای همین اونم با من همراه شد. مامورا خیلی با ساچمه شلیک کرده بودن ، همه درختا پر از ساچمه بود. من که تازه از سربازی برگشته بودم صدای شلیک گلوله جنگی رو تشخیص میدادم وقتی صدای تیراندازی رو شنیدم در حالیکه به طرف نیروهای سرکوبگر سنگ‌ آخر رو پرت کردم، دست راست مادرمو گرفتم و بهش گفتم فرار کنیم، اون یکم عقبتر از من بود و شروع به دویدن کردیم، توی یه لحظه پشتم داغ شد و جلوی پای مادرم افتادم زمین و فریاد زدم «ئه ی دایه گیان» (ای مادر جان)،مادرم فکر کرد من زمین خوردم  دور کمرمو گرفت تا بلندم کنه ولی نتونست. دو تا جوون اومدن به کمکش و منو بلند کردن، مادرم تازه فهمید که گلوله خوردم و شروع کرد به داد و فریاد. از شکمم خون فواره میزد، با گلوله قناسه به من شلیک شده بود. گلوله از پشت به سمت چپ کمرم شلیک شده بود و از سمت راست شکمم خارج شده بود. اونا منو سوار ماشین کردن و مادرم گفت بریم بیمارستان ولی اونا گفتن خطر بازداشت و ربودن من وجود داره. برای همین منو مادرمو رسوندن خونه ولی مادرم طاقت نیاورد و وقتی دید اوضاع خوبی ندارم منو برد بیمارستان. وقتی به بیمارستان رسیدیم دیگه نه کسی رو میدیدم و نه صدای کسی رو میشنیدم…. اونجا با شوک دادن نفس منو برگردوندن و دکترا گفتن احتیاج به عمل جراحی هست، اما‌ من که ساعت دو بعد از ظهر به بیمارستان رسیده بودم بیست دقیقه بعد چشم از دنیا بستم….

پزشک قانونی علت فوت رو پارگی سیاهرگ بر اثر اصابت گلوله جنگی اعلام کرد.

بعد از مرگم به خانوادم گفتن تا مامورای امنیتی نرسیدن سریعا جنازه منو از بیمارستان ببرن بیرون ولی اونا وقتی حیاط بیمارستان رو نگاه کردن دیدن اونجا پر از مامور هس برای گرفتن جسد من، ولی بخاطر وجود آشناها و فامیلمون مامورا موفق به بردن جسدم نشدن. خانوادم تحت فشار زیادی قرار گرفتن و در روزای ختم همچنان تهدیدا ادامه داشت. حتی اونا رو تهدید کردن که اگه کسی شعار بده مسجد رو با بمب منفجر میکنن و اینکه اعضای خانوادم رو احضار میکنن به نهادهای امنیتی.

در مراسم خاکسپاری که با حضور تعداد زیادی از مردم مهاباد انجام شد نیروهای سرکوبگر شروع به تیراندازی به مردم کردن و تعدادی رو زخمی کردن ولی مردم نذاشتن جنازه من دست مأمورا بیفته، اونجا نیروهای امنیتی با پهپاد از مردم و مراسم فیلم‌ میگرفتن. خانوادم با وجود تهدیدا به برگزاری مراسم ادامه دادن تا اینکه روز آخر مجلس ختم بخاطر احضار پدرم و اعضای خانواده جان باخته ها به اداره اطلاعات مهاباد انجام نشد. توی اطلاعات به خانواده ها گفتن ما کسی رو نکشتیم خودمون پیگیریم!!!خانواده ها هم گفتن فیلم پهبادها رو بهمون نشون بدین تا ببینیم کی عزیزانمون رو کشته اگه نیروهای امنیتی نکشتن، و اونا هرگز اینکارو نکردن!!!

راستی من و دیمن قرار بود ۲۵ آبان مراسم عروسیمون برگزار بشه. ولی ۲۰ روز قبل از عروسی منو کشتن…من به داماد مهاباد معروف شدم…

روز تولدم که همزمان با ولنتاین بود، دیمن برام گل و سیب میخک کوب آورد، اون با سنگ مزارم درد و دل میکرد و میگفت: چقدر امسال فرق داره با پارسال، به جای اینکه تور قرمز سر من بندازن بر مزار تو انداختن، به جای دسته گل عروس امروز مزار تو رو با گل آراستن اما من راهت رو ادامه میدم…

من هنوز ۲۱ سالگی رو هم تموم نکرده بودم عاشق زندگی کردن بودم، عاشق همشهریام بودم،  دلم میخواست جوونی کنم خوشخنده بودم و همه رو شاد میکردم.

من روز چهلم مردمی که سر مزارم شعار میدادن رو میشنیدم مردمی که راه منو ادامه میدن…

به اشتراک بگزارید

اطلاعات ارائه‌شده در این صفحه ممکن است هنوز به‌طور کامل راستی‌آزمایی یا تأیید رسمی نشده باشد. ما در تلاشیم تا با حساسیت و دقت، داده‌ها را بررسی و تکمیل کنیم. در صورت مشاهده‌ی هرگونه خطا یا اگر اطلاعات موثقی در اختیار دارید، لطفاً با ما تماس بگیرید