من #ابوالفضل_مهدی_پور_روشن هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در قائمشهر. هجده سالم بود، متولد ۲۸ مرداد ۱۳۸۳. اهل روستای روشن آباد در بابل بودم و با برادر و مادرم اونجا زندگی میکردم. گرچه از سرسبزی و ثروت شمال فقط کارگری و زحمت سهم ما شده بود. من کارگر سنگ کاری بودم، و روزای آخر زندگیم در بانک قرص الحسنه سنگ کاری میکردم. از ۱۵ سالگی مجبور بودم کار کنم، من تکیه گاه مادرم بودم، اون منو به تنهایی بزرگ کرده بود. کنار شغلم باید از ساعت ۷ صبح پا میشدم ماشین به ماشین دو تا محل بالاتر میرفتم مدرسه، بعد هم از مدرسه میومدم خونه لباس عوض میکردم دوباره میرفتم سر جاده ماشین سوار میشدم میرفتم قائمشهر سرکار تا ساعت ۴ یا ۵ عصر، بعد از تموم شدن کار اگه استاد هادی میگفت باید میرفتیم کمکش واسه گوسفندا علف جمع میکردیم.من از بچگی ،فقر و بی عدالتی و ظلمی که این حکومت بهمون تحمیل کرده رو لمس کرده بودم. مثل بقیه هموطنام ۲۹ شهریور در حال آماده شدن برای فراخوان ۳۰ شهریور بودم که مادرم بهم گفت: نرو توی اعتراضا، بازداشت میشی، بهت تجاوز میکنن، میکشنت. منم گفتم هیچی مهم نیست فقط باید برم، اینا آرزوها رو در ما جوونا کشتن…. مامورای سرکوبگر بیرحمانه با گلوله های جنگی به ما شلیک کردن، تو یه لحظه پشت سرم سوخت در جا افتادم گلوله یه تک تیرانداز درست پشت سرم اصابت کرده بود. کم کم صدای جمعیت کم میشد و من دیگه چیزی نشنیدم و چشم از دنیا بستم… چند ساعت از رفتنم به اعتراضات گذشت اما خانوادم هیچ خبری از من نداشتن، بارها به گوشیم زنگ زدن تا بلاخره یه نفر جواب داد و گفت یک جوونی اینجا تیر خورده بیاین بیمارستان و گوشیشو بگیرین. خانوادم به بیمارستان اومدن ولی اونجا بهشون گفتن: «الان جنازه رو ببینین جیغ و داد راه میندازین، حكومتيا هم جنازه رو برمیدارن و میبرن با خودشون برین فردا صبح بیاین». اونا از خانوادم ۵۰ میلیون تومن گرفتن که جنازمو بهشون تحویل بدن، و گفتن اگه جایی اعلام نکنین که در اعتراضات کشته شده شهید حساب میشه و دیه میتونین بگیرین ولی خانوادم قبول نکردن. پیکر من در آرامستانی در پایین روستای روشن آباد به خاک سپرده شد…
راستی روزی که کشته شدم ساعت دو ظهر وقتی خسته از سرکار اومده بودم و داشتم آماده میشدم به تظاهرات برم توی دفترم اینو نوشتم:«سلام بر تو ای زندگی هنگامی که روزهایت ننگ نیست و سلام بر تو ای شهادت وقتی که می آیی و شکوه ستاره های فروزان را می آوری و پیشانی سرخ طلوع، طلوع زیبای آزادی».
من با آرزوهام دفن شدم تا بذر آرزو برای خواهرا و برادرام جوانه بزنه…💔
سلام بر تو ای زندگی هنگامی که روزهایت ننگ نیست و سلام بر تو ای شهادت وقتی که می آیی و شکوه ستاره های فروزان را می آوری و پیشانی سرخ طلوع، طلوع زیبای آزادی
اطلاعات ارائهشده در این صفحه ممکن است هنوز بهطور کامل راستیآزمایی یا تأیید رسمی نشده باشد. ما در تلاشیم تا با حساسیت و دقت، دادهها را بررسی و تکمیل کنیم. در صورت مشاهدهی هرگونه خطا یا اگر اطلاعات موثقی در اختیار دارید، لطفاً با ما تماس بگیرید